پایان تابستان 90 و شروع پاییز 90
دیدید چه زود این تابستونم گذشت!
اصلا باور نمیشه!
خوب دیگه این دنیا پر از چیزای باور نکردنیه!
امیدوارم که تابستون خوبی رو پشت سر گذاشته باشید و خاطره ی خوبی از تابستون ۹۰ تو ذهنتون مونده باشه!
خدا رو شکر تابستون امسال برام خیلی خوب بود!
نسبت به سالای قبل بیشتر گشت و گذار داشتیم و بیشتر خوش گذشت!
خدا رو شکر!
و اما پاییز...........
فصلی که بهش میگن بهار عاشقی!
من خودم به شخصه عاشق پاییزم!
عاشق اینکه تو این هوای پاییزی قدم بزنم و به صدای سمفونیه خش خش برگای زیر پام گوش بدم!
اصلا رنگ پاییز رنگ خاصه!
طبیعت پاییز دل انگیزه!
البته جدا از مریض هاشو گیر و گرفتاریهاش!
و اینکه پاییز فصل شروع دوباره ی مدرسه هاست!
آخ که چه روزایی داشتیم!
وقتی که بچه های کوچیک دبستانی رو میبینی که با لباس های یکدست و یکرنگ به سمت مدرسه هاشون میرن!وقتی که دست مادراشون تو دستشونه!چه حس خوبی داره!
انگار این لباس های یکدست و یکرنگشون نشون از وحدت و یکدلیشونه!
اما.......
وقتی که وارد دانشگاه میشی!وقتی رنگ لباسها عوض میشه!
انگار نشونی از اون یکدل بودن دیگه نیست!
نشونی از اون شور و شوق واسه درس خوندن نیست!
همه به فکر اینن که فردا که میرن دانشگاه چه لباسی بپوشن!چه تیپی بزنن!چه آرایشی بکنن!
نکنه یه وقت پیش فلان دختر یا پسر سر و وضعم خوب نباشه!
اینا شده دغدغه ی یه دانشجو؟!!!نه درس خوندن و کسب علم!نه گرفتن نمره ی خوب!
فقط نمره ی قبولی رو بگیرم کافیه دیگه!
انگار اصلا فراموش کردیم دانشگاه کجاس؟واسه چی میریم دانشگاه؟
البته آدم استثناء هم پیدا میشه تو این آدما!
خلاصه اینکه!انگار داریم نسبت به اطرافیانمون بی تفات میشیم!فقط به خودمون فکر میکنیم!
پس مهربونی!گذشت!همدلی!کمک کردن!و...
پس اینا چی میشه!
نگیم که ما خودمون کلی گرفتاری داریم !مشکل دیگری چه ربطی به من داره!
یه کم بیشتر مراقب همدیگه باشیم!
مراقب دلاتون باشید!