خوشبختی چیه؟!

قانون هاي ذهني مي گن خوشبختي يعني رضايت.مهم نيست ...چي داشته باشي يا چقدر، مهم اينه كه از هموني كه داري راضي هستي يا نه؟!چون يه وقتهايي آدم خيلي چيزها داره اما باز هم احساس خوشبختي نداره! و بر عكسش...پس يه قانون وجود داره، كه مي گه:

ميزان خوشبختي = ميزان رضايت

حالا اين سوال مهم پيش مي ياد كه چه طوري ميشه در كل زندگي احساس رضايت كرد؟

زندگي مجموعه اي از لحظه هاست! چون پشت اين لحظه، لحظه ي بعديه و پشت اون لحظه ي بعدي و بعدي و ...پس، اگه مي خواي در كليت بزرگ زندگي راضي باشي اول بايد تمرين كني تا در لحظه راضي باشي.استاد مي گفت:

"اگه كسي تصميم بگيره فقط توي لحظه ي اكنون راضي باشه، بعد ، به لحظه ي بعدي ، كه رسيد، باز در لحظه ي اكنون راضي باشه و بعد به لحظه ي بعدي كه رسيد باز ..... مي‌دوني چي مي شه؟

اون فقط براي راضي و شاد بودن در يك لحظه تلاش كرده، اما يك دفعه مي‌بينه پنج ساله كه راضي و خشنوده! اگه كسي از لحظه ي اكنونش نا راضي باشه، بعد، از لحظه ي بعد هم نا راضي باشه ، بعد... يكهو به خودش مي ياد و مي بينه پنجاه سالشه و همه ي اين پنجاه سال رو نا راضي بوده! "

به همين دليل دانشمندان ذهني به لحظه ي اكنون مي گن: لحظه ي ابدي اكنون.

شرط رضايت اينه كه در لحظه ي ابدي اكنون راضي و شاد باشي

اصلا" مهم نيست داري در لحظه ي اكنون چي كار مي‌كني، فقط تصميم بگير مراقبه كني كه از هر كاري كه داري در لحظه انجام ميدي احساس رضايت و شادي كني.  به اين كار مي‌گن مراقبه ي لحظه ي ابدي اكنون. اين كار، اتفاقا" بر خلاف تصور، كار خيلي راحتي نيست. دانشمندان ذهني معتقدند در هر عمل و كاري كه انجام ميشه يه مقداري انرژي نهفته است و ما فقط در صورتي كه روي اون كار مراقبه داشته باشيم ميتونيم اون انرژي رو دريافت كنيم.

ببينين، مثلا" من از صبح شروع مي كنم. از خواب بيدار مي شيم، مي‌ريم مسواك مي زنيم و در همون حال به صد تا چيز فكر مي‌كنيم غير از مسواك زدن. بعد مي‌ريم صبحونه مي‌خوريم در حالي كه فكرمون هزار جاي ديگه است غير از صبحانه خوردن. بعد... در واقع هر كاري كه داريم انجام مي ديم به همه چيز فكر مي كنيم غير از همون كار. اين باعث مي شه انرژي پنهان كارها رو دريافت كه نمي كنيم، هيچ! كلي هم انرژي ذخيره شده مان را الكي خرج مي كنيم!

شايد از مراسم چاي در چين يا ژاپن شنيده باشين . اون در واقع يه جور مراقبه در لحظه ي ابدي اكنونه.

تمرين هايي براي درك و لذت بردن در لحظه ي ابدي اكنون:

تمرين 1 : براي خودتون يه استكان چاي بريزين.با دقت سعي كنيد فقط به كاري كه دارين مي كنين، فكر كنين. بعد در يه جاي آروم بنشينيد و با آرامش چاي رو ميل كنيد. به اين فكر كنيد كه با هر جرعه ي چاي، همه ي انرژي موجود در آن را دريافت مي‌كنيد و لذت مي‌بريد. به لحظه لحظه ي خوردن چاي دقت كنيد. (اگه فكر ديگه‌اي اومد توي ذهنتون، خودتون رو شماتت نكنيد. فقط آروم سعي كنيد دوباره به خوردن چاي برگرديد.) بعد از اتمام، حتما" در دفتر مراقبه از خودتون تشكر كنيد.

تمرين 2: مراقبه كنيد در زمان مسواك زدن فقط به مسواك زدنتون فكر كنين. سعي كنيد از اين كار لذت ببريد.

 تمرين 3: مراقبه كنيد زمان خوردن غذا فقط به خوردن غذا فكر كنيد. مجسم كنيد با هر لقمه، انرژي موجود در غذا به همه ي سلول هاي بدنتون ميرسه.از هر لقمه ي اون لذت ببريد.

نكته: غذايي كه با مراقبه خورده ميشه هرگز باعث چاقي هاي موضعي نميشه. (در واقع وقتي ما غذا مي خوريم در حالي كه به صد چيز غير از خوردن غذا فكر مي كنيم، باعث انباشته شدن اون در جاهاي نامناسب مي شيم. بر عكسش هم صادقه. يعني كساني كه هر چيزي كه مي خورن، چاق نمي شن، اگه روي غذا خوردن آگاهانه، مراقبه كنن، همه ي انرژي موجود در غذا رو دريافت مي كنن. حتي مي‌تونين مجسم كنين كه دوست دارين غذا در چه قسمتي از بدن شما باعث چاقي بشه! وقتي دارين غذا مي خورين توي دلتون با لقمه هاتون حرف بزنيد! از لقمه ي نون و پنير صبحتون بخواهيد كه همه ي نيروش رو به شما انتقال بده. (نخندين! جدي مي گم! اين يكي از مراقبه هاي هندوهاست!)

تمرين 4:اين تمرين براي سيگاري هاست. اگه روي كشيدن هر سيگار مراقبه كنيد، خيلي زودتر ارضا مي شيد و به تدريج تعداد سيگارهاتون كم و كمتر مي شه.

به تدريج خودتون رو عادت بديد كه هر كاري كه دارين انجام مي دين، فقط به اون فكر كنيد و تصور كنيد با اين كار همه ي انرژي نهفته در اون كار رو دارين دريافت مي كنين. خيلي سخته، اما شدنيه! شايد باورتون نشه اما به تدريج حتي از كارهايي كه دوست نداشتيد، به شدت لذت مي بريد. اين قانون رو به ياد بسپرين: بر هر چيز كه تمركز كنيم، انرژي اون رو دريافت مي كنيم. (در بعضي از مكاتب هندي حتي بر گريه كردن و اندوه هم مراقبه مي كنند و معتقدند از اون هم ميشه  انرژي دريافت كرد اما چون اين بحث ديگه ايه و بايد فرق بين ايجاد ماند با دريافت انرژي از اندوه رو بدونيم خواهش مي كنم فعلا" در اين مورد اقدامي نكنيد!)

 يك حكايت:

خوب مي خوام يه حكايت از يه گورو ي ( استاد بزرگ) هندي بگم كه توي يه كتاب خوندم. اون با مريدانش دسته جمعي با هم، در جايي بيرون شهر، زندگي مي كردند. همه ي مريد هاي اون موظف بودند سالها پيش اون زندگي كنند و آموزش ببينند. يك روز يه نفر به اون استاد مراجعه مي كنه و مي گه شما چه طوري به اين قدرت رسيدين كه مي تونين با نگاه ديگران رو شفا بدين؟ وقتي من مريد شما بشم، در طي اين همه سال كه بايد پيش شما بمونم، چه تمرين هايي انجام ميديم؟ در طول روز چه  كار مي كنيم؟

استاد مي گه: ما صبح ورزش مي كنيم. بعد صبحانه مي خوريم. بعدكار مي كنيم تا ناهار. بعد ناهار مي خوريم. كمي استراحت مي كنيم ، باز كار مي كنيم و شب مي خوابيم!

اون شاگرد عصباني ميشه و ميگه امكان نداره! ما همه ي اين كارها رو انجام مي‌ديم اما قدرت شما رو نداريم. استاد مي گه: هرگز شما مثل ما اين كارها رو انجام نميديد. شما صبحانه مي خوريد، كار مي كنيد، تفريح مي كنيد، در حالي كه به چيز ديگه اي دارين فكر مي كنين، اما ما وقتي صبحانه مي خوريم فقط به خوردن اون فكر مي كنيم! وقتي كار مي‌كنيم فقط به اون كار فكر مي كنيم. وقتي.....

بنابراين شما هيچ انرژي اي دريافت نمي كنيد! اما ما همه ي انرژي هاي موجود در طبيعت رو دريافت مي كنيم و با بخشيدن فقط مقداري از اون به بيمارها، باعث شفاي اون ها ميشيم!

خوب و حالا تمرين آخر:

يك بار ديگه اين پست رو بخون و تصميم بگير همه ي انرژي موجود در كلمات اون رو دريافت كني. لبخند بر لب داشته باش. حالا آماده باش تا در لحظه ي ابدي اكنون، شاد و راضي باشي. از همين حالا شروع كن! چون امروز اولين روز از روز هاي باقيمانده ي عمر توست!

سپاس

 

شبها که طلوع می کند خورشید

به خستگی ها سپاس می گویم

بی شمارش دقیقه ها

در تردد رویا شناور می مانم

تا دیری دیگر

تا غروب خورشید در صبح

شب ها که می گشاید راز

از پس پشت خاطره ها

چیزی نو زاده می شود هر دم

به آغازیدن ها سپاس می گویم

شب ها حس می کنم هستم

و در لا به لای وجودم

حس می کنم که هنوز هستی

در سکوتی نه چندان دلچسب

با نگاهی نه چندان بی درد

به خاطر بودنت سپاس می گویم!

تا حالا دقت کردین که...

 دقت کردین هر موقع دارین سشوار میکشین حتی اگه تو خونه تنهام باشین هی حس میکنین یکی صداتون میکنه؟

. . .

تا حالا دقت کرده بودین تام و جری تمام مدت بدون لباس بودن، اما وقتی میرفتن لب ساحل شلوارک پاشون میکردن؟

. . .

تا حالا دقت کردین تو فیلمای ایرانی،همیشه وقتی طرف میفهمه بچه دار نمیشه همه بچه ها از ماشینای بغلی و جلویی و عقبی باهاش بای بای میکنن میخندن؟!

. . .

تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلما و سریالای ایرانی ، انتهای راهرو سمت راست بستری هستن !

. . .

تا حالا دقت کردین وقتی عجله نداری همه ی چراغا سبزن و راهها خلوت وقتی دیرت شده همه ی چراغا قرمزند و راهها بسته؟

. . .

تا حالا دقت کردین هر وقت یه تیکه یخ از دستت افتاده روی زمین با لگد زدی که بره زیر یخچال!

. . .

تا حالا دقت کردین تو مهمونی تا میای پشت سر یکی حرف بزنی موزیک قطع میشه و نصف حرفتو یهو همه میشنون…!!!!

. . .

تا حالا دقت کردی… مغز انسان پر کارترین جای بدنه ۲۴ ساعت در ۳۶۵ روز سال و کار میکنه فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم


لــــــــــذتی که در خوابیدن روی جزوه هست تو خوابیدن روی تختـخواب نرم نیس…:

. . .

تنها زمانی مشتری ها با لبخند وارد مغازه میشوند که میخوان جنسی رو تعویض کنن یا پس بدن !

. . .

تا حالا دقت کردین پدر مادر تا میخوان شما را صدا بزنن، اول اسم داداش یا خواهرتون را میگن؟

. . .

تا حالا دقت کردین تو جاده های ایران وقتی قسمت انگلیسی تابلو اسم یک شهر رو می خونین بهتر متوجه میشین تا فارسیش رو … !!!!

. . .

تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند…..! 

. . .

 تا حالادقت کردین وقتی که خوشحالیم بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا میشه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون…..!

. . .

دقت کردین وقتی میگن غصه نخور ،آدم بیشترغصه ش میگیره؟؟؟!!!

. . .

تاحالا دقت کردین وقتی که عجله دارین و میخوای سریع به مقصد برسین همه ی تاکسی ها غیب میشن یا مسافر دارن ولی وقتی میخوای از خیابون رد شین هرچی تاکسی تو اون خیابون هست میاد جلو بوق میزنه؟آخ که حرص آدم درمیاد

. . .

دقت کردین ما ایرانیا وقتی بچه هستیم میگن بچه است، نمیفهمه وقتی نوجوان هستیم میگن نوجوانه، نمیفهمه وقتی جوان هستیم میگن جوون و خامه، نمیفهمه وقتی بزرگ میشیم میگن داره پیر میشه، نمیفهمه وقتی هم پیر هستیم میگن پیره، حالیش نیست، نمیفهمه فقط وقتی میمیریم میان سر قبرمون و میگن عجب انسان فهمیده ای بود

آخرین آپ سال 90

راستی،هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟؟

تموم روز و کار میکنیم و اخرشم از زمین و زمان شاکیم که از زندگی خیری ندیدیم.

.

.

.

شما رو به خدا تا حالا ازخودتون پرسیدین،قیمت یه روز بارونی چنده؟؟

یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند میخری؟؟

حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری چقد بپردازی؟؟

پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟؟

اگه بخوای میتونی بشینی و به گلهای وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی

بوته هاش ازت پولی نمیگیرن!!

فراموش نکن همین بارون که کلافت میکنه که

"اه چه بد موقع اومد کاش......."

بعضی وقتا دلت واسه نیم ساعت قدم زدن زیر همین بارون لک میزنه

هیچوقت شده بگی دستت درد نکنه؟؟!!

شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشو روی سرما گریه میکنه؟؟

اونقدر که دیگه واسه خودش چیزی نمیمونه و نابود میشه!!

ابرا رو میگم،هیچوقت از ابرا تشکر کردی؟؟

به نظرت ماهانه میگیره یا قراردادی کار میکنه؟؟

چرا نیلوفر صبح باز میشه و شب بسته میشه؟؟

بابت این کارش چقدر حقوق میگیره؟؟

چرا فیش پول بارون ماهانه واسه مانمیاد؟؟

قشنگترین سمفونی طبیعت و میتونی تویه شب مهتابی..

کنار رودخونه گوش بدی

قیمت بلیتش هم دل تومنه!!

خودتو به آب و آتیش میزنی که تابلوی گل آفتابگردون بخری

و بچسبونی به دیوار اتاقت!ولی اگه یه خورده زحمت بکشی

میتونی قشنگترین تابلوی آفتابگردون رو تو طبیعت ببینی

گلای آفتابگردونی که اگه بارون بخوره

نه تنها رنگش نمیره که شاداب تر و پررنگ تر هم میشه

تو که قیمت همه چی رو با پول میسنجی تاحالا ازخودت پرسیدی

قیمت یه دست سالم چنده؟؟

یه چشم بی عیب چقدمی ارزه؟؟

چقد باید بابت اشرف مخلوقات بودنت پول پرداخت کنی؟؟

قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟؟

و خیلی سوالا مثل این ،که شاید به ذهن هیچکدوممون نرسه...

اون وقت تو موجود خاکی،اگه یه روز یکی ازاین دارایی ها رو که داری

ازت بگیرن،به زمین و زمان بد و بیراه میگی!!

چی خیال کردی؟؟!!

پشت قبالت که ننوشتن؟؟!!

اینا همه لطفه!همه نعمته!!

که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت میذاری

تا اونجا که اگه صاحبش بخواد،میتونه همه رو آنی ازت پس بگیره

پروردگاری که هرچه داریم از ید قدرت اوست

پس قدرنعمتهایی رو که داری بدون

چه اونایی که جلوی چشمتن،چه اونایی رو که حتی بهشون فکر نمیکنی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ ن:پیشاپیش عیدتون مبارک!یادتون تره که سر سفره هفت سین به یاد هم باشیم!

ممنون از سهیلا جونم بابت مطلب قشنگش!

تفاوتهای بین مردان و زنان

 آینده:

یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیـکـه ازدواج نـــکرده هــــرگز نگران آینده نخواهد بود.

 

موفقیت:

یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند.

 

ازدواج:

یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواج میکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند.

 

روابط:

اول از همه، یک مرد یک رابطه را یک رابطه بحساب نمی آورد. وقتی رابطه ای تمام میشود، زن شروع به گریه نموده و سفره دلش را برای دوستان دخترش میگشاید و نیز شعری با عنوان "همه مردها نادانند" می سراید. سپس به ادامه زندگیش میپردازد. مرد هنگام جدایی اندکی مشکلاتش بیشتر است. 6 ماه پس از جدایی ساعت 3 نیمه شب یک پنجشنبه، تلفن میزند و میگوید: "فقط میخواستم بدونی که زندگیمو از بین بردی، هیچوت نمی بخشمت، ازت متنفرم، تو یه دیوانه ای، ولی میخوام بدونی باز هم یه فرصتی برامون باقی مونده." نام این کار تماس تلفنی "ازت متنفرم/عاشقتم" است که 99 درصد مردان حداقل یک بار آنرا انجام میدهند. برخی کلاسهای مشاوره ای مخصوص مردان برای رها شدن از این نیاز تشکیل میشود که معمولا تاثیری در بر ندارند.

 

بلوغ:

زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران 17 ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند.

 

فیلم کمدی:

فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال نقطه چین شروع می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای بامشاد را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند.

 

دست خط:

مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و "ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد.

 

حمام:

یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.

 

خواروبار:

یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسه می خرد.

 

بیرون رفتن:

وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاظر است، یعنی برای بیرون رفتن حاظر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاظر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.

 

گربه:

زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.

 

آینه:

مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان...

 

تلفن:

مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.

 

آدرس یابی:

وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم."

 

پذیرش اشتباه:

زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.

 

فرزند:

یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار، آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.

 

لباس شیک پوشیدن:

یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.

 

شستن لباسها:

زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.

 

عروسی:

هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی."

 

اسباب بازی:

دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.

 

گل و گیاه:

یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.

 

سبیل:

بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.

 

اسامی مستعار:

اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.

 

پرداخت صورتحساب میز:

وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند.

 

پول:

یک مرد 2000 هزار تومان برای یک جنس 1000 تومانی مورد نیازش می پردازد. یک زن 1000 تومان برای یک جنس 2000 تومانی که نیازی به آن ندارد می پردازد.

 

بگو مگوها:

حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود

 

ملت اعصاب ندارن!!

به سلاااااااااااااااااااااااااام به رفقای خوبم!

تو این پست میخوام یوخده در مورد مقوله ی بسیار مهم یعنی "اعصاب" باهاتون یه صحبت کوچولو بکنم!چیزی که این روزا خیلی کم پیدا میشه!

من نمیدونم چرا این روزا تا میخوای با یکی منطقی حرف بزنی!سریع این جمله رو میشنوی: "ولم کن بابا اعصاب ندارم"

بابا یوخده آروم تر!نمیخوایم که بجنگیم!میخوایم حرف بزنیم!

حتی این جمله رو از زبون بچه های کوچیک هم میشنوید! ببین دیگه چه خبره که بچه ها هم اعصاب ندارن!

چرا باید اینجوری باشه که بچه ها اعصاب نداشته باشن! حالا ما میگم که بزرگترا درگیر کار و زندگی و این جور چیزان که اعصاب براشون نمیمونه!ولی دیگه آخه بچه ها چه دغدغه ای دارن که باید از الان اعصاب نداشته باشن!از بس که بزرگترا تا تقی به توقی خورده گفتن که اعصاب ندارم بچه ها هم یاد گرفتن دیگه!

واقعا چرا؟؟

البته بگما در رابطه با بزرگتر ها هم ، اینکه خیلی گرفتار هستن دلیلی نیست واسه توجیه عصبانیت و داد و بیدادشون!دلیل نمیشه که پدر ، مادر یا فرزند چون بیرون از خونه یه مشکلی براشون پیش اومده و عصبانی هستن این اعصاب خردشون رو بیارن خونه و بریزن رو سر بقیه اعضای خانواده!نذارین که اعصابتون رو شما مسلط بشه!شما به اعصابتون مسلط بشین!

این مقوله اعصاب تو رانندگی خیلی نمود پیدا میکنه!مطمئنم همتون بلا استثناء حداقل یه مورد دعوا بین راننده ها دیدید!بعضی وقتا سر چیزای الکیه ها!مثلا یه ماشینه ازش سبقت گرفته!یه حرکت نمایشی هم واسش اومده!دیگه واویلا!تا حال طرف رو نگیره ول کن نیست که!بابا بیخیال شو! مطمئن باش یه کم جلوتر یکی پیدا میشه که حالشو بگیره تو نمیخواد زیاد به خودت فشار بیاری!واسه اعصابت خوب نیست!

جالبه!تو این جور دعواها هیچ کدوم از طرفین حاضر نیستن کوتاه بیان!هر کدومشون فکر میکنن طرف مقابل تقصیر داره و خودشون هیچ کاره هستن!حتی اونی که مقصر اصلیه!!ای خدا رو رو برم!!!!!!!تو این یه مورد واقعا باهاتون همدردی میکنم!خیلی زور داره!ولی شما به اعصابتون مسلط باشین!و با خونسردی یه جواب دندان شکن بهش بدین که دیگه ازین کارا نکنه!

ولی نه!مزاح کردم!بهتره این مسئله رو به دستان لطیف و در عین حال زحمتکش قانون بسپارید!!

حالا گذشته ازین حرفا!آخه برادر من!وقتی میشه که با یه معذرت خواهی به این دعوا خاتمه داد چرا بیخود اعصاب نازنینت رو خرد میکنی!آخه این اعصاب چقد باید از دست شما بکشه!!چی بکشه!؟اوا؟!چرا فکر بد میکنی!؟منظورم زجر بود!

آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حالا این یه مورد ازین دعواها بود!تا دلت بخواد ازین دعواها هست!حالا من از دعواهای لفظیش فاکتور گرفتم که دیگه اون بدتر از اینه!

یه مورد دیگه تو بیمارستان ها خیلی زیاده! تو این جور مکانها شما حق پرسیدن سوالهای تکراری ندارید!؟در غیر اینصورت این جمله رو میشنوید:خانم/آقا چند بار من باید بهتون جواب بدم ، من باید به چند نفر در روز جواب بدم، و جملاتی ازین دست!

خوب خانم یا آقا چه خبره چیرا داد میزنی!خوب یادم رفته بود دوباره پرسیدم!!

یکی نیست بگه آخه شما که اومدی تو این شغل میدونستی که این شغل نیاز به اعصاب آهنین داره!تو که اعصاب ندرای چرا اومدی!

بابا!صد هزاران بار رحمت به پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها که چقد با صبر و حوصله به سوالات کنجکاوانه و متعدد نوه ها شون جواب میدن!مادران امروزی که اصلا اعصابشو ندارن!

و خیلی موارد دیگر که توش هیچ نشونه ای از اعصاب نیست!

همه اینا رو گفتم که یه خرده بیشتر مراقب اعصابمون باشیم!

حالا با این اوصاف یکی به من بگه که کی اعصاب داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خواستگاری!

آیا تا به حال به خواستگاری رفته اید؟ اگر رفته باشید مطمئنا با آداب و رسوم آن هم آشنا هستید اما جهت اطلاع دامادهای ناشی عرض می کنیم که خرید یک جعبه شیرینی (ترجیحا خامه ای) و یک دسته گل (چنانچه در سبد باشد با کلاس تر محسوب می شود) الزامی است. اما جناب آقای داماد، در حین ورود به خانه عروس خانم لازم است شرایطی را در نظر قرار دهید که بعدها مایه سرکوفت خوردنتان نشود.

- قبل از هر چیز یادتان باشد که بهتر است شما آخرین نفر وارد خانه عروس شوید و کفش هایتان را هم جفت کنید.

- سعی کنید خیلی عرق نکنید و لزوما سرخ هم نشوید. ضمنا از نگاه کردن به در و دیوار خانه جدا خودداری کنید چون به اندازه کافی وقت برای این کار خواهید داشت.

- چنانچه کار به گفت وگوی دو نفره رسید اعتماد به نفس خود را حفظ کرده و از تپق زدن پرهیز کنید و در صورت   امکان از شرایط آب و هوا و سیاست صحبت نکنید چرا که این مسائل شما را از هدف اصلی بحث دور خواهند کرد.

- مواظب باشید تحت هیچ شرایطی انگشتتان را داخل دماغتان نکنید چون این امر جواب بله عروس خانم را به تاخیر خواهد انداخت.

- خیلی به بزرگترها چشمک و اشاره نکنید و بگذارید با خیال راحت در مورد فوتبال و آشپزی و خاطرات سفر به مشهد و… صحبت کنند و وقتی در مورد اصل موضوع صحبت می کنند خونسردی خود را حفظ کنید و دائم دستتان را داخل موهایتان نکنید.

- دائم به آشپزخانه زل نزنید و منتظر نباشید که عروس خانم به شما چای تعارف کند و شما کنترل دستهایتان را در دست بگیرید که مبادا چای روی شلوارتان بریزد چرا که اگر چنین فکری در سر دارید معلوم است که یکی از طرفداران پر و پاقرص سریال های ایرانی هستید چون این روزها مد شده به جای عروس خانم شخص دیگری چای را تعارف می کند که ممکن است از شانس شما برادر چاق و سبیل کلفت وی این مسوولیت را بر عهده بگیرد.

- چنانچه در حین ورود دسته گلی در دست دارید خیلی هول نشوید چون همه عالم و آدم می دانند که شما آن گل را برای عروس آورده اید پس آن را به دست خود عروس ندهید و ترجیحا به پدر یا برادرش تقدیم کنید.

- در حین خوردن چای مراقب سر و صدای چای خوردنتان باشید. خصوصا شما داش مشتی های گرام از هرگونه هورت کشیدن چای و جویدن قند با صدای فجیع خودداری کنید چون هر آن ممکن است سکوت مهیبی مجلس را فراگیرد و همه نگاه ها روی شما زوم شود.

- چنانچه خانواده عروس بیش از یک دختر دارند قبلا دختر مورد نظرتان را مشخص کنید در غیر این صورت عواقب بعدی به عهده شخص خاطی خواهد بود.

- هنگام لباس پوشیدن بسیار مراقب باشید و توجه لازم را مبذول بدارید، اگر دیر برسید بهتر از این است که اوضاعتان ناجور باشد.

- چنانچه یک کت و شلوار دارید که مدت هاست آن را نپوشیده اید از چند روز قبل آن را پرو کنید تا در چاقی اخیر شما دردسر ساز نشود، هیچ لباسی را به زور تنتان نکنید.

- اگر شلوار پسرخاله تان را قرض گرفته اید که ۲ سایز از شما کوچکتر است با زور آن را نپوشید چرا که ممکن است وسط خواستگاری شکافته شود و مشکلات عظیمی برایتان ایجاد کند.

- در هنگام میوه خوردن هم توصیه می شود مانند خوردن چای رفتار کنید و از خوردن میوه های صداداری مثل خیار و گوجه سبز خودداری کنید و اگر درست و حسابی بلد نیستید میوه پوست بکنید از پوست کندن پرتقال های سفت خودداری کنید. چون ممکن است دست و بالتان کثیف شود و پدر عروس خانم فورا دستمال کاغذی را به سمت شما بیاورد و توجه همه به عدم تبحر شما در پوست کندن میوه جلب شود. اگر پیراهن سفید پوشیده اید اصلا مجبور نیستید که انار بخورید و لباستان را کثیف کنید. چون این مسائل در مشورت عروس با خانواده اش تاثیر بسزایی خواهد گذاشت.

- سعی کنید به هیچ وجه اضطراب نداشته باشید چون اضطراب موجب می شود که میزان دستشویی رفتن های شما افزایش پیدا کند.

- بنابراین جهت خودداری از دستشویی رفتن های مکرر قبل از رفتن به خواستگاری آب زیاد و چای ننوشید و اضطراب را هم از خودتان دور کنید! هیچ گاه گرسنه به خواستگاری نروید چون سکوت دسته جمعی در مراسم خواستگاری غیرقابل پیش بینی است.

- و هر آن ممکن است صدای قار و قور شکمتان شما را شرمنده خاص و عام کند همچنین گرسنگی زیاد باعث خواهد شد شما اقدام به پرخوری فراوان کنید و ذهنیت یک داماد شکمو را در خانواده عروس ایجاد کنید.

                                                    

                                                            منبع : روزنامه مردم سالاری

نمونه زنده از یک عروسک باربی

این عکس ها مربوط به یه دختر ۱۶ ساله امریکایی هست!

                                   

ادامه نوشته

آغوش

امشب به وسعت تمامی شبهایی که تو را نداشتم.....

 دلم به حال تنهایی خود سوخت.....

 در کنار پنجره ام رویای دوست داشتنت را......

 به دست اشکهایم می سپارم .....

 تا همچون تو در خاطراتم مدفون شوند......

 میخواهم تنهایی ام را به آغوش گرمی بفروشم.....

 نه به آن مفتی که تو خریدی ......

به بهای سالهای باقی مانده از آینده ام!!!

به سلااااااااااااااااااااااااااااام بر و بچ!

بالاخره سه شنبه امتحانم تموم شد!

آخییییییییییییییش راحت شدما!

خلاصه اینکه خیلی خسته شده بودم!

علت نبودنمم همین امتحانام بود!

ممنون از دوستایی که تولدمو بهم تبریک گفتن!

مخصوصا آبجی گلم